ازعشق قایقی ساختم دریایش وجودتو،ازشب چشمانی ساختم مهتابش نگاه تو،ازشبنم گلهایی ساختم بهارش برای تووازسلام کلمه ای ساختم فقط برای تو
پرانتزباز(دوستت دارم...پرانتزونبستم بگذاراین جقیقت تاابدجریان بیابد
به نادانی برفتم کوره راهی/ندانستم که می افتم به چاهی/به دل گفتم رفیقی تابه منزل/ندانستن رفیق نیمه راهی
درزندگی گاهی معجزه هایی اتفاق می افتدکه ما به دلیل فقرایمان آنهارابابدبختی اشتباه میگیریم
گرگهاهرگزگریه نمی کننداماگاهی چنان دلتنگ میشن که برفرازبلندترین قله کوه دردناکترین زوزه هارامیکشند
زندگی هنرنقاشی بدون پاک کن است،پس طوری زندگی کن که حسرت داشتن پاک کن رانخوری
دوستی کوه یخ است وتاوقتی خورشیدخیانت به آن نتابدذوب نمی شود
بادباچراغ خاموش کاری ندارد،پس هروقت درسختی هستی بدان روشنی
خداآن حس زیبایی است که درتاریکی صحرا،زمانی که هراس مرگ میدزددسکوتت را,یکی مثل نسیم دشت میگوید:کنارت هستم ای تنها
مهربانی بهترین عطریست که درگل جاریست،خوشبوترین شاخه ی آن توهستی
پرسیدکدام راه نزدیکتراست؟گفتم به کجا؟گفت به خلوتگه دوست؟.گفتم تومگرفاصله ی میبینی بین دل وآن کس که دلت منزل اوست؟
میدونی فرق آموزگارباروزگارچیه؟آموزگاراول درس میده بعدامتحان میگیره اماروزگاراول امتحان میگیره بعددرس میده
فراموش کردن دوستان بزرگ،لطمه زدن به قانون خاطره هاست
اگردوست داشتیدیه نطرم بدین